بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود
بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بوداز علی انسانیدر قالب غزلموضوع: خاندان اهل بیت(ع) |
بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود | دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود | |
لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها | دشتی ز سوز سینه ی زینب شراره بود | |
می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک | قرآن او ورق ورق و پاره پاره بود | |
یک خیمه نیم سوخته شد جای صد اسیر | چیزی که ره نداشت درآن خیمه چاره بود | |
در زیر پای اسب دو کودک ز دست رفت | چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود | |
آزاد گشت آب ولیکن هزار حیف | شد شیردار مادر و بی شیرخواره بود | |
چشمی برآنچه رفت به غارت نداشت کس | اما دل رباب پی گاهواره بود | |
یک طفل با فرات کمی حرف زد ولی | نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود | |
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود | در پشت ابر چهره ی هر ماه پاره بود | |
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد | از مشت ها بپرس که با گوشواره بود |