آزار دادهاند ز بس در جوانیام | | بیزار از جوانی و، از زندگانیام |
جانانهام که رفت؛ چرا جان نمیرود | | ای مرگ، همتی که به جانان رسانیام |
هر شب به یاد ماه رُخت تا سحرگهان | | هر اختریست شاهد اخترفشانیام |
بر تیرهای کینه سپر گشت سینهام | | آرم گواه پیش تو پشت کمانیام |
یاری ز مرگ میطلبم، غربتم ببین | | امت پس از تو کرد عجب قدردانیام |
موی سپید و فصل جوانی خبر دهد | | کز هجر خود به روز سیه مینشانیام |
دیوار میکند کمکم، راه میروم | | دیگر مپرس از من و از ناتوانیام |
سوزندهتر ز آتش غم، غربت علیست | | ای مرگ ماندهام که ز غمها رهانیام |