آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود
آه از آن روز که در دشت بلا غوغا بود | شورش روز قیامت به جهان بر پا بود | |
خصم چون دایره گرد حرم شاه شهید | در دل دایره چون نقطۀ پا بر جا بود | |
جان به قربان ذبیحی که به قربانگه دوست | با لب تشنه روان میشد و خود دریا بود | |
تو مپندار که شاهنشه این درگه رزم | در بیابان بلا بی مدد و تنها بود | |
انبیا و رُسُل و جن و ملایک هر یک | جان به کف در بَرِ شه منتظر ایما بود | |
پرده پوشان نهان خانۀ ملک و ملکوت | همه پروانۀ آن شمع جهان آرا بود | |
در همه مُلک بلا نیست به جز ذکر حسین | قاف تا قاف جهان، صوت همین عنقا بود |