اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد | به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد | |
پیادهها همه پا در رکاب عشق تو باشند | و سایۀ علمت بر سر سپاه بیفتد | |
بجوشد از دل سنگش هزار چشمۀ زمزم | نگاهتان که به هر سنگ روسیاه بیفتد | |
کسی که روضه به روضه شکست پای غم تو | چطور باز در اندیشۀ گناه بیفتد؟ | |
عجیب نیست که در گیر و دار حنجر و خنجر | گذار این همه عاشق به قتلگاه بیفتد | |
زمان زمان غریبی عشق نیست مبادا | دوباره لشکر دشمن به اشتباه بیفتد |