از زین فتاد و سر به سر خاک برنهاد | | خاکم به سر چو او به سر خاک، سر نهاد |
هر جا که سر نهاد بر آن ریگهای گرم | | از تاب رفت و باز به جای دگر نهاد |
مرگ برادرش، کمرش را شکسته بود | | برچید جامه را و به زیر کمر نهاد |
بند از سپر گرفت و بیفکنْد بر زمین | | تیغ از میان گشاد و به روی سپر نهاد |
اشکش ز دیده جاری و از تاب تشنگی | | لبهای خشک را به ره چشم تر نهاد |
هر جا که درد داشت، بر او میگذاشت، دست | | ای درد بر دلم! که به دل، بیشتر نهاد |
از بس رسیده بود، بر او تیر چار پر | | چون مرغ پرشکسته، سری زیر پر نهاد |
تا جای داشت داد به تن، جای زخم تیر | | جز دل که جای زخمِ فراقِ پسر نهاد |
جانش هوای بارگه کبریا نمود | | تن را برای دشمن بیدادگر نهاد |
آه از دمی که شمر لعین، رو به شاه کرد | | روز جهان و نامۀ خود را سیاه کرد |