ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور | بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور | |
دیدهها، گو همه دریا شو و دریا، همه خون | که پس از قتل تو، منسوخ شد آیین سرور | |
دیر ترسا و سرِ سبط رسول مدنی؟ | آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور | |
تا جهان باشد و بودهست، که دادهست نشان؟ | میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور | |
سر بیتن که شنیدهست به لب، آیۀ کهف؟ | یا که دیدهست به مشکات تنور، آیۀ نور؟ | |
جان فدای تو! که از حالت جانبازی تو | در طف ماریه از یاد بشد، شور نشور | |
قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت | حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور | |
غرق دریای تحیّر ز لب خشک تو، نوح | دست حسرت به دل، از صبر تو، ایّوب صبور | |
انبیا محو تماشا و ملائک، مبهوت | شمر، سرشار تمنّا و تو، سرگرم حضور |