ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی | ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی | |
خورشید که سرچشمهٔ زیبایی و نور است | از میکدهٔ چشم تو آموخته مستی | |
تا جرعهای از عشق تو ریزند به جامش | هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی | |
از چار طرف محو تماشای تو هستند | هفتاد و دو آیینهٔ توحیدپرستی | |
وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را | تکبیرة الاحرام نمازی که تو بستی | |
تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک | تا خون شدن حنجره از پا ننشستی | |
ای کاش که گلهای عطشناک نبینند | در دیدهٔ خود خار غمی را که شکستی | |
یک گوشهٔ چشم تو مرا از دو جهان بس | ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی |