ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست | جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست | |
غوغای عارفان و تمنای عاشقان | حرص بهشت نیست که شوق لقای توست | |
گر تاج میدهی، غرض ما قبول تو | ور تیغ میزنی طلب ما رضای توست | |
هرجا که روی زندهدلی، بر زمین تو | هرجا که دست غمزدهای، بر دعای توست | |
تنها نه من به قید تو درماندهام اسیر | کز هر طرف شکستهدلی مبتلای توست | |
قوتِ روان شیفتگان، التفات تو | آرام جان زندهدلان، مرحبای توست | |
گر ما مقصریم، تو بسیاررحمتی | عذری که میرود به امید وفای توست | |
شاید که در حساب نیاید گناه ما | آنجا که فضل و رحمت بیمنتهای توست | |
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت | خاموشی از ثنای تو حدّ ثنای توست |