با دست بسته است ولی دستبسته نیست
با دست بسته است ولی دستبسته نیست | زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست | |
هرچند سر به زیر... ولی سرفراز بود | زینب قیام كرده چون از پا نشسته نیست | |
زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست | او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست | |
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم | داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست | |
حتی اگر به صورت او سنگ میخورد | او زینب است، معجرش از هم گسسته نیست |