با سر رسیده‌ای بگو از پیکری كه نیست

از ویکی تراث

با سر رسیده‌ای بگو از پیکری كه نیست شبیه مادر از
یوسف رحیمی



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: حضرت رقیه(س)


با سر رسیده‌ای بگو از پیکری كه نیستاز مصحف ورق‌ورق و پرپری كه نیست
سر می‌نهم به سردی این خاک‌ها... کجاستدستان مهربان و نوازشگری که نیست؟
باید برای شستن گل‌زخم‌های توباشد زلال زمزمی و کوثری که نیست
قاری خسته تشت طلا و تنور نهشایسته بود شأن تو را منبری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعهیادش به‌خیر ساقی آب‌آوری که نیست
تشخیص چشم‌های تو در این شب کبودمی‌خواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت:حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
دیروز عصر داخل بازار شامیانمعلوم شد حکایت انگشتری که نیست