تا چند زنی ظالم چوب این لب عطشان را
تا چند زنی ظالم چوب این لب عطشان را | بردار از این لبها، این چوب خزیران را | |
آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد؟ ای کافر! | تا چند روا داری، آزردن مهمان را؟ | |
در نزد تو تقصیرش، جز خواندن قرآن چیست؟ | با چوب نیازارد، کس قاری قرآن را | |
بهر چه زنی هی چوب، بر بوسهگه احمد؟ | او بوسه مدام از مهر، زد این لب و دندان را | |
تا چند کنی ظالم، خون در دل اطفالش؟ | منْمای پریشانتر، این جمع پریشان را | |
گلزار پیمبر را، از کینه خزان کردی | الحال مکن خاموش، این بلبل خوشخوان را |