تنی که داد به آغوش جا رسول امینش
متن شعر
تنی که داد به آغوش جا رسول امینش | به خاک کرببلا چرخ سفله کرد مکینش | |
ز بعد کشتن اکبر گذشت از سر دنیا | وگرنه خون عدو میگذشت از سر زینش | |
گذشت از سر و فرزند و مال و جان و برادر | چو دید می نتواند گذشت از سر دینش | |
به هر طرف که نظر مینمود وقت شهادت | نبود دادرسی در تمام روی زمینش | |
به غیر هلهلۀ کوفی و شماتت شامی | نه لشگری ز یسار و نه همدمی ز یمینش | |
بس است بهر شهادت گواه روز قیامت | سنان پهلو و پیکان سینه سنگ جبینش | |
چو خاتم از کف آن شه به چنگ اهرمن افتاد | چه سود این که بود ماسوا به زیر نگینش | |
زمانه بست کمر آن قَدَر به خصمی زینب | که کرد عاقبت از بیکسی خرابه نشینش | |
کدام بحرِ گهر را رسد به سینه صامت | که لحظه لحظه زند موج دُرّهای ثمینش |