تو صبح روشنی كه به خورشید رو كنی

از ویکی تراث

تو صبح روشنی كه به خورشید رو كنی از
جواد محمدزمانی



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن


تو صبح روشنی كه به خورشید رو كنیحاشا كه شام را خبر از تارِ مو كنی
طوفانی و تموّج اگر سر برآوریآتشفشانِ دردی اگر سر فرو كنی
می‌خواستی طلوع فراگیر صبح رابا ابتهاج خطبهٔ خود بازگو کنی
می‌خواستی جماعت مست از غرور رابا اشک‌های نافله بی‌ آبرو کنی
عطر حسین را همه جا می‏‌ پراكنیهمچون نسیم تا سفر كو به‌ كو كنی
پنهان شده‌ ست گل پس باران برگ‌ هاباید كه خاك را به تمنّاش بو كنی
وقت وداع آمده با پاره‌‏ های دلیك بوسه وقت مانده كه نذرِ گلو كنی