تکیه بر نی کرد و سنگی بر جبین او زدند
تکیه بر نی کرد و سنگی بر جبین او زدند | گفت این هم رحمت بیمنتهی داور است | |
دامنش آورد و آن خون را گرفت و پاک کرد | این شکست از بستن عهد الست و قادر است | |
گفت برخیز ای لعین بر مخزن علم خدا | این نه خود گنجینهاسرار حی داور است | |
گفت ای ظالم تو مشکن سینه مجروح من | ظاهرش تیر و سنان، باطن ز داغ اکبر است | |
شمر گفتا یا حسین کن واقفم از این عمل | این چه تأخیر است در این حنجر و این خنجر است | |
گفت ای ظالم بود این بوسهگاه مصطفی | ورنه این حنجر یقین از هر گلی نازکتر است | |
بلکه خورشید است یک نی آمده بالای سر | یا سر شاه شهیدان همچو ماه انور است | |
یا حسین اخراج منما شیعیان از درگهت | بیدلی چون ذاکران عشق حسینی بر سر است |