جز غم کسی به خانه ما سر نمی زند | | اینجا که مرغ شوق دگر پر نمی زند |
در شهر خود غریبم و با درد آشنا | | در خانهی غریب کسی در نمی زند |
من بضعهی پیمبر و یک تن از این همه | | دَم از سفارشات پیمبر نمی زند |
جز من که بر دفاع علی سینه اش شکست | | حرفی کسی ز غربت حیدر نمی زند |
آتش زدند خانه ما را که هیچ کس | | آتش به آشیان کبوتر نمی زند |
در پشت در، شهادت من شد شروع و حال | | غیر از اجل به گِرد سرم پر نمی زند |
می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت | | زن را کسی مقابل شوهر نمی زند |
بیش از همه به حالت زینب دلم بسوخت | | مادر کسی برابر دختر نمی زند |
کردیم امتحان موید که هیچگاه | | جز آستان ما، در دیگر نمی زند |