جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا

از ویکی تراث

جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا از
قاسم انوار تبریزی



در قالب غزل

با وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپرواشبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
اگر هشیار و مستوری ز سرّ این سخن دوریمیان رهروان کوری ز سرّ قرب أو أدنا
بیا، ای یار روحانی، بگو اسمای انسانیچو می‌دانم که می‌دانی طریق عَلَّم اَلْاَسما
مرا گویی نشانی گو به ما از عالم معنیخبر از بی‌خبر پرسی، نشان از بی‌نشانی‌ها
ز خورشید جمال او به هر وصفی که می‌گویمهمه ذرات می‌گویند شهِدنا بعد آمَنّا
به وحدانیتِ ذاتش گواهی می‌دهد هر دماگر خورشید، اگر ذره، اگر اعلی، اگر ادنا
بباید رفتن و خفتن، حدیث عشق بنهفتنکجا شاید سخن گفتن ز اوصافی که لاتُحصا
بیا، ای جان خوش سودا، ببین نور تجلی راخطاب مستطابی را بگو لبِّیک ما أوحا