حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد | در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد | |
تو بخوان باز بخوان باز که از لبهایت | صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد | |
چقدر بوی دل و موی پریشان آورد | از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد | |
خیزران بر لب تو میزند آتش بر دل | میکشم آه که این آه کشیدن دارد | |
گاه گاه از دل آشفتۀ خود میپرسم | غنچهای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟ | |
عید قربان شده و نوبت تو شد اما | خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟ | |
کاروان تو کجا و من خسته اما | دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد |