خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید | | لوحش الله که به همراه پدر می آید |
ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز | | می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز |
طوطی من سخنی، از چه زبان بسته شدی | | سفری بیش نرفتی که چنین خسته شدی |
ناز آغاز کن و جلوه کن از آغوشم | | که من این جلوه بملک دو جهان نفروشم |
ای جگر تشنه که با خون جگر آمده ای | | خشک لب رفتی و با دیدۀ تر آمده ای |
از چه آغشته بخونی تو به آغوش پدر | | تو که رفتی به سلامت بسیر دوش پدر |
آخر ای غنچۀ پژمرده که سیرابت کرد | | نغمۀ تیر ترا از چه چنین خوابت کرد |
از چه ای بلبل شیدا تو چنین خاموشی | | یا که از سوز عطش باز مگر مدهوشی |
گل من خار خدنگ که گلوی تو درید | | گوش تا گوش ترا تیر جفای که درید |
پنجۀ ظلم که این غنچۀ گل خارت کرد | | کاین ستم بر تو و بر مادر غمخوارت کرد |
چه شد ای بلبل خوشخوان ز نوا افتادی | | ز آشیان رفتی و در دام بلا افتادی |
چه شد ای روح روانم که ز جان سیر شدی | | بهر یک قطرۀ آبی هدف تیر شدی |
بودم امید که تا بال و پری باز کنی | | نه که از دست من غمزده پرواز کنی |
آرزو داشتم از شیر ترا باز کنم | | برگ عیشی ز گل روی تو من ساز کنم |
ناوک خصم ترا عاقبت از شیر گرفت | | دست تقدیر ز شیرت به چه تدبیر گرفت |
اگرت آب ندادند و مرا شیر نبود | | نازنین حلق ترا طاقت این تیر نبود |
تیر کین با تو چه ای کودک معصومم کرد | | این قدر هست که از روی تو محرومم کرد |
وای بر حرمله کاندیشه ز خون تو نکرد | | رحم بر کودکی و سوز درون تو نکرد |
ای دریغا که شدی کشتۀ بی شیری من | | پس از این تا چه کند داغ تو و پیری من |
وای بر خال دل مادر بیچارۀ تو | | پس از این مادر و قنداقه و گهوارۀ تو |
چشم از مادر غمدیده چرا پوشیدی | | مگر ای شیرۀ جان شیر که را نوشیدی |
یادی از مادر بی شیر و ز پستان نکنی | | خنده بر روی من ای غنچۀ خندان نکنی |
داد از ناوک بیداد که خاموش کرد | | مادر غمزده را نیز فراموشت کرد |
طاقتم طاق شد آن طاقۀ ریحانم کو | | طوطی شهد دهان شکر افشانم کو |
حیف و صد حیف که برگ گل نسرینم رفت | | ناز پروردۀ من، اصغر شیرینم رفت |