خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت

از ویکی تراث
خزان رسید و به گلزار من شرار انداختاز محمد جواد پرچمیدر قالب غزلموضوع: حضرت زهرا(س)
خزان رسید و به گلزار من شرار انداخترسید هیزم و آتش به شاخسار انداخت
دری که ساختم آخر به من خیانت کردگرفت آتش خود را به روی یار انداخت
میان معرکه سلمان خداش خیر دهددوید و زود عبا را رویِ نگار انداخت
خودم ز سینه ی او میخ را در آوردمببین مرا به چه کاری که روزگار انداخت
عقب کشید و به دیوار خورد و در پیچیدشیار در به روی پهلویش شیار انداخت
زن جوان مرا می زدند نامردهامدینه فاطمه ام را در احتضار انداخت
و یک غلاف که دست چهل نفر چرخیدو دست فاطمه را عاقبت ز کار انداخت
چقدر چادر زهرا به پاش می پیچیدزن مرا وسط کوچه چند بار انداخت
همین که دست به معجر گرفت طوفان شدصدا که زد همه را یاد ذوالفقار انداخت
از آن به بعد که برگشت فاطمه ، زینبدو گوشواره ی خود را دگر کنار انداخت
تو را غلاف که انداخت حسینت همز روی اسب نیفتاد، نیزه دار انداخت