خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم | بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم | |
جلوۀ حُسن تو ديدم طمع از خويش بريدم | تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم | |
شيرِ مهرت به ازل داده مرا دايۀ لطفت | نرود تا به ابد مهر تو بيرون ز وجودم | |
با تو در عيشم و عشرت، همه سودم همه نورم | بیتو در رنجم و محنت همه آهم همه دودم | |
جاهل و مرده به خود زنده و دانا به تو باشم | به خودم هيچ نباشم به تو باشم همه بودم | |
يکدم ار بگذردم بیتو سراپا به زیانم | بگذرانم نفسى با تو سراسر همه سودم | |
روى بر رهگذر دوست به اخلاص نهادم | بر ملک منزلت خويش بدينگونه فزودم | |
آنچه را علم گمان داشتم از سينه ستردم | عقدۀ جهل به لا حولَ و لا قُوَّه گشودم | |
هيچ بودم به خودم بود چو پندار وجودی | همه گشتم چو شدم بیخبر از بود و نبودم | |
توبه کردم ز خود و نامۀ اعمال دريدم | نيک اگر کشتم و گر بد همه را نيک درودم | |
سربهسر خواب پريشان بُوَد اين عالم فانی | بهر جمعيت دل نالۀ بيهوده سرودم | |
فيض را نعمت بسيار چو دادی مددی کن | تا کند شکر عطايای تو بر رغم حسودم |