دارد به دل صلابت کوه شکیب را
دارد به دل صلابت کوه شکیب را | از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را | |
هر چند دستبسته رقم زد چه با شکوه | در کربلا حماسۀ أمن یجیب را | |
با کاروان نیزه چهل منزل آمده | این راه پر فراز بدون نشیب را | |
کوبید صبح قافله بر طبل روزگار | رسوایی اهالی شام فریب را | |
با خطبههای ناله و اشکش غروبها | تفسیر کرد غربت شیب الخضیب را | |
جانش رسید بر لبش از دست خیزران | طاقت نداشت طعنۀ تلخ رقیب را | |
میریخت عطر سیب نفسهای خستهاش | در جان باغ، وعدۀ صبحی قریب را |