داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت | | جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت؟ |
تا آن دم آخر که بریدند سرش را | | او دیدهی حسرت به سوی جسم پسر داشت |
میسوخت خود از تشنگی و در دم مردن | | از سوز لب خشک پسر، دیدۀ تر داشت |
تا چهرۀ اکبر به حسین بود مقابل | | نه دیده سوی شمس و نه چشمی به قمر داشت |
بُگْذشت به یکباره ز جان و زن و فرزند | | یارب! چه هوا بود که آن شاه به سر داشت؟ |
مجنون شدی و سر به بیابان بنهادی | | لیلای جگرخون گر از این غصّه، خبر داشت |
شد پُر گهر از دیدۀ زینب، همه آفاق | | آن بحر فرومایه، کی آن قدر گهر داشت؟ |
نالم به حسین یا ز غم حضرت سجّاد؟ | | این داغ پسر در دل و آن داغ پدر داشت |
در آه جگرسوز تو، «جودی»! چه شرر بود؟ | | کاندر جگرِ سنگ، فغان تو اثر داشت |