در میان آید به هر جا گفتوگوی کربلا
در میان آید به هر جا گفتوگوی کربلا | میزند پر، طایر روحم به سوی کربلا | |
نیستم در هیچ جا با کس، سرِ گفت و شنید | جز در آن محفل که باشد، گفتوگوی کربلا | |
ای اجل با من مدارا کن که تا آن جا رسم | بر دلم مگذار مانَد آرزوی کربلا | |
در بهشت است آن که در کرببلا گیرد مقام | کز جنان باز است، درهایی به سوی کربلا | |
آسمان بر گردِش دوری، از آن رو سرخوش است | تا که روز و شب نماید، طوف کوی کربلا | |
گر به چشم دل ببینی ز اشک مردم، در غمش | شطّ دیگر جاری است از خون به جوی کربلا | |
چون که با خون حسین آغشته شد نبْوَد غریب | کعبه گر حسرت خورَد بر آبروی کربلا | |
از خدا خواهم همی فایض شود در وقت مرگ | خوابگاه من به خاک مُشکبوی کربلا |