دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات | حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات | |
ای کوه غم که روی زمین راه میروی | تابوت کیست نیمۀ شب روی شانهات | |
غم شعله میکشد به بلندای آه تو | آتش نشست بر در و دیوار خانهات | |
بگذار سر به سجده نهم، گریه سردهم | بر ساحل بلند غم بیکرانهات | |
بیتو تمام شهر به بنبست میرسد | بانو چقدر کرده دل من بهانهات | |
شلاق باد بسته نگاه پرنده را | گم میشود مسیر تو و آشیانهات | |
دستاس چرخ میخورد و نوحه میکند | با اشکهای گندمی دانه دانهات |