ذوالجناحا پدرم رفت و نیامد خبرش

از ویکی تراث

ذوالجناحا پدرم رفت و نیامد خبرش از
جودی خراسانی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)


ذوالجناحا پدرم رفت و نیامد خبرشبه کجا رفت و چه رو داد و چه آمد به سرش
به سراغ علی‌ اکبر ز حرم شد بیرونکشت خود را به یقین، بر سر جسم پسرش
ز غم قاسم ناکام درآمد از پای؟یا شکست از غم هجران برادر، کمرش؟
شد یقینم که در این دشت بلا گشت شهیدکه نیفتاد سوی خیمه دگر او، گذرش
کسی از خاک، سرش بر سر زانو بگرفت؟یا روی خاک فتاده رخ هم‌چون قمرش؟
قطره‌ای آب کسی بر گلوی خشکش ریخت؟یا که اندر لب شط، تشنه بریدند سرش؟
پهلویش چاک شد از نیزه‌ی بیداد سنان؟یا که سوراخ شد از ناوک پیکان، جگرش؟
نوک پیکان چو به حلق علی‌ اصغر جا کردبود بابم به چه حال، از غم یکتا‌گهرش؟
سر «عبداللَّه» او را ز دم خنجر کیندم آخر که جدا کرد به پیش نظرش؟
زیر تیغ ستم اندر دم جان دادن اوکرد با او چه ستم، قاتل بیدادگرش؟
تا نتازند بر او اسب، بُرو سوی نجفخبر قتل پسر را برسان بر پدرش
نشنود نوح به ‌جز نوحه، یقین تا محشراوفتد گر به سر تربت «جودی»، گذرش