راس تو را به روی نی، هرچه نظاره می کنم
راس تو را به روی نی، هرچه نظاره می کنم | سیر نمی شود دلم، نگه دو باره می کنم | |
ز اشک و آه سینه ام، میان آب و آتشم | چو با توام، از این میان کجا کناره می کنم | |
گمان کنند دشمنان، نیست به کام من زبان | ز دور بسکه با سرت، به سر اشاره می کنم | |
به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد | گریه به گوشواره نی، به گوش پاره می کنم | |
هم سر تو بر سر نی، هم سر اکبرت زپی | گاه نگاه نگاه سوی مه، گه به ستاره می کنم | |
رخت به خون که رنگ زد؟ آینه را که سنگ زد | خنده زآه خویشتن به سنگ خاره می کنم |