رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود | داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود | |
برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت | تنها به سوی روضهی مادر نمیرود | |
گر بیتو زینب تو کند جایْ در وطن | از خجلتش به نزد پیمبر نمیرود | |
خواهم بَرَم عیال تو را در وطن ولی | لیلا ز روی مرقد اکبر نمیرود | |
از روی تربت تو که «دار الشّفای» اوست | سوی حجاز، عابد اطهر نمیرود | |
سوز گلوی خشک تو! اندر لب فرات | ما را زِ یاد تا لب کوثر نمیرود | |
پهلوی چاکخوردهات از نیزهی سنان | ما را ز یاد تا صف محشر نمیرود | |
تا گوشهٔ لحد شودم جا، ز خاطرم | کنج تنور خولی کافر نمیرود | |
زآن لعل لب، تلاوت قرآن به نوک نی | از خاطرم به حقّ پیمبر! نمیرود | |
بزم یزید و طشت زر و چوب خیزران | هرگز ز یاد زینب مضطر نمیرود | |
«جودی» ز یاد آن لب خشکیدهات، شها! | گر در جنان رود، لب کوثر نمیرود |