روزی که شد به نیزه سر آن فلک‌ جناب

از ویکی تراث

روزی که شد به نیزه سر آن فلک‌ جناب از
عباس مصباح



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)


روزی که شد به نیزه سر آن فلک‌ جنابخورشید برفکنْد ز خجلت به رخ، نقاب
گفتا فلک به خور: ز چه گشتی تو محتجبگفتا: به یک زمانه نگنجد دو آفتاب
امروز، آفتاب حقیقت طلوع کرداز جورِ کوفیانِ جفا‌جوی ناصواب
آتش زدند خیمه و خرگاهشان ز کینخستند قلب احمد و زهرا و بوتراب
آن عترتی که داشت مَلَک، احترامشانبستند کوفیان همگی را به یک طناب
زنجیر و غل به گردن «زین‌ العباد» شدکردند زین ستیزه، دل مصطفی کباب
گل‌های باغ مرتضوی، شد ورق‌ورقاز تندباد حادثۀ قوم بی‌حساب