اشکی بود مرا که به دنیا نمیدهم | | این است گوهری که به دریا نمیدهم |
گر لحظهای وصال حبیبم شود نصیب | | آن لحظه را به عمر گوارا نمیدهم |
عمری بوَد که گوشهنشین محبتم | | این گوشه را به وسعت دنیا نمیدهم |
در سینهام جمال علی نقش بسته است | | این سینه را به سینۀ سَینا نمیدهم |
تا زندهام ز درگه او پا نمیکشم | | دامان او ز دست تمنا نمیدهم |
سرمایه محبت زهراست دین من | | من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم |
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا | | یک ذره از محبت زهرا نمیدهم |
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست | | این نقد را به نسیۀ فردا نمیدهم |
در سایۀ رضایم و همسایۀ رضا | | این سایه را به سایۀ طوبی نمیدهم |