سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد | از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد | |
تجدید شد وضوی نماز امام عشق | بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد | |
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد | سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد | |
«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود | در عُمرِ خویش خندهٔ دنداننما کرد» | |
دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی | دندان او هم آن گره بسته وا نکرد | |
معراج او به روی زمین شد ز پشت زین | همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد | |
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت | حقِ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد |