شاهی که جان سپرد و به سر افسرش نبود

از ویکی تراث

شاهی که جان سپرد و به سر افسرش نبود از
ترکی شیرازی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

موضوع: امام حسین(ع)
شاهی که جان سپرد و به سر افسرش نبودجز خاک گرم کرببلا، بسترش نبود
لب‌تشنه جان سپُرد، میان دو نهر آبگویا که آب، مَهریۀ مادرش نبود
در حال احتضار به هر سو نظر نمودغیر از سنان و شمر، کسی بر سرش نبود
بر سینه‌‌اش که داشت، فزون از ستاره، زخمزخمی چو زخمِ داغِ علی اکبرش نبود
از بس رسیده بود به جسمش، سنان و تیرجای درست، در همۀ پیکرش نبود
پوشیده بود بر تن خود، کهنه پیرهنآن جامه بعد کشته شدن، در برش نبود
احساس بین که او به غمستان کربلاغیر از غم سکینه، غم دیگرش نبود
شمر لعین بُرید سرش را ز تن، مگرخوف از خدا و شرم ز پیغمبرش نبود؟
آه از دمی! که زینب‌ کبری ز کربلامی‌رفت شام و کوفه و دل در برش نبود