شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز

از ویکی تراث

شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیز ای پدر برخیز از
رضا حاج‌حسینی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت سکینه(س)
شفق نشسته در آغوشت ای سحر برخیزستاره می‌رود از هوش، یک نظر برخیز
کبوتری که به شوق تو بال در خون زدبه بام عشق تو گسترده بال و پر برخیز
چو من به حسرت یک چشم بوسه بر قدمتنشسته در ره تو خاک رهگذر برخیز
رسیده زائر دل‌خسته‌ای ز غربت راهکه مانده از سفری سرخ دربه در، برخیز
شبانه‌های شب شام را دلم طی کردبه هُرم چلّه نشستم در این سفر برخیز
کنون که خون دلم سرخ همچو لالهٔ دشتبه چهره می‌چکد از چشم‌های تر برخیز
به یک اشاره بگویم: قسم به حرمت عشقسکینه آمده از راه، ای پدر برخیز