صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است | | عقل بسیط واله و حیران زینب است |
ایوب صابر است ولیکن درین مقام | | انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است |
در قتلگاه، جسم برادر به روی دست | | بگرفت کای خدای من این جان زینب است |
قربانی تو است بکن از کرم قبول | | کاری چنین به عهده ایمان زینب است |
در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض | | گفتی که ممکنات به فرمان زینب است |
ابن زیاد شوم به دار الإماره اش | | رسوا ز منطق شرر افشان زینب است |
با اینکه با عیال برادر به شهر شام | | در دست اهل ظلم، گریبان زینب است |
بر هم زن اساس جفاکاری یزید | | لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است |
افزون بود ز حوصله خلق عالمی | | درد و غمی که در دل سوزان زینب است |
دارد «صغیر» امیدی و از روی اعتقاد | | چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است |