عالم پر از ندای حسین و نوای اوست | | دل در فغان به زمزمهی نینوای اوست |
گلشن شود ز خون شهیدان اگر جهان | | ذوق و صفایش از چمن کربلای اوست |
روزی جهان بگیرد اگر بانگ «یا اِله» | | شک نیست کز تموّج بانگ رسای اوست |
آب بقا که زندگی جاودان دهد | | در پیش عارفان اثر خاکپای اوست |
تنها نه از جهان که ز جان نیز بگذرد | | صاحبدلی که شیفته و مبتلای اوست |
گو دردمند عشق نگردد پی دوا | | کاین درد را علاج ز «دارالشّفا»ی اوست |
از شوق باغ خلد نلرزد اگر دلی | | اندر هوای بارگه کربلای اوست |
مفتون هر تعلق و مجذوب هر هوس | | کفر است گفتن اینکه دلم آشنای اوست |
نشناخت بی حسین خدا را کسی به حق | | در جمله ماسوا نه خدا، جز خدای اوست |
دین جُست لیک هیچ نشانی ز دین ندید | | سرگشتهای که چشم به سوی سوای اوست |
آری، چراغ اگر نبود در شب سیاه | | رهرو کجا تمیز دهد راه را ز چاه؟ |