عرق نبود که از چهره‌ات به زین می‌ریخت

از ویکی تراث

عرق نبود که از چهره‌ات به زین می‌ریخت عرق نبود که از چهره‌ات به زین می‌ریخت از
عباس شاه زیدی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

موضوع: حضرت عباس (ع)
عرق نبود که از چهره‌ات به زین می‌ریختشراره‌های دلت بود اینچنین می‌ریخت
تو ایستاده چو ماهی مقابل خورشیدو از نگاه تو یک آسمان یقین می‌ریخت
سلام یوسف امّ‌البنین خبر داریکه نام تو به دلم عشق آتشین می‌ریخت؟
مگر نه اینکه ملائک به سجده افتادندهمین‌که طرح تو را هستی‌آفرین می‌ریخت
لبت که آیۀ ایّاک نَعبدُ می‌خواندز بازوان تو ایّاک نستعین می‌ریخت
نوشته‌اند که از داغ دست‌های تو خون،به جای گریه برادر بر آستین می‌ریخت
نمک به زخم دل من مزن مگو که عمودچگونه بال و پرت را روی زمین می‌ریخت