غریبم جز تو می دانم رفیق و آشنایی نیست

از ویکی تراث
غریبم جز تو می دانم رفیق و آشنایی نیستاز علی محمد مؤدبدر قالب غزلموضوع: مناجات با خدا(ماه رمضان)
غریبم جز تو می دانم رفیق و آشنایی نیستصدایت می زند اندوه من، جز تو خدایی نیست
بلد یا نابلد سوی تو می پوید نیاز منکه جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست
همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرماییهمین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست
کجاها رفته ام در جستجو، برگشته ام خالیکجایی ای که خالی از تو می دانم که جایی نیست
تو را می خوانم امشب بر بلندی های فریادمببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست
عجیب از این و آن آزرده ام بی تاب و بیمارمفقیر آب و نان را جز نگاه تو دوایی نیست
چنین پاشیده گرد مرگ در هر کو فراموشیکه جز نام تو در هستی دگر دارالشفایی نیست
سبک تر آه پیمایی کنید ای اشک های منکه از اهل نظر من دیدم اینجا رد پایی نیست
یمن تا شام می سوزند صدها خیمه در داغتبه خون غلتیده سقا، دستگیر و آشنایی نیست
چه می گوید صدای گریه نوزادگان هر سوکه جز فریاد اصغر در نی عالم نوایی نیست
فدای بانگ هل من ناصرت ای غرق خون خورشید!همه تن پاسخم جانا کزین خوشتر صلایی نیست
پر از شور قیامت، هر شهید تازه لبیکی استبه غیر از عهد عاشورا جهان را ماجرایی نیست