سر كوی تو، به جان تو قسم! جای من است | | به خم زلف تو، در ميكده مأوای من است |
عارفانِ رُخ تو جمله ظَلومند و جَهول | | اين ظلومیّ و جهولی، سَر و سودای من است |
عاشق روی تو حسرت زده اندر طلب است | | سر نهادن به سر كوی تو فتوای من است |
عالم و، جاهل و، زاهد همه شيدای تواند | | اين نه تنها رقم سرّ سُويدای من است |
رخ گشا، جلوه نما، گوشه ی چشمی انداز | | اين هوای دل غمديده ی شيدای من است |
مسجد و، صومعه و، بتكده و، دير و، كنيس | | هر كجا می گذری، ياد دلآرای من است |
در حجابيم و حجابيم و حجابيم و حجاب | | اين حجاب است كه خود راز مُعمّای من است |