محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین | | گریست ابر خزان هم به باغ و راغ حسین |
هزار و سیصد واندى گذشت سال و هنوز | | چو لاله بر دل خونینِ شیعه، داغ حسین |
به هر چمن که بتازد سموم باد خزان | | زمانه یاد کند از خزان باغ حسین |
هنوز ساقى عطشان کربلا گویى | | کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین |
اگر چراغ حُسینى به خیمه شد خاموش | | مُنوّر است مساجد به چلچراغ حسین |
خدا به نافۀ خلدش دماغ جان پرداشت | | که بوى خون نکند رخنه در دماغ حسین |
فراغ از دو جهان داشت با فروغ خُداى | | خُدای را چه فروغى است در فراغ حسین |
یزید کو که ببیند به ناله قافلهها | | گرفته از همه سوى جهان سُراغ حسین |