مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش | که شود کشته ولی زنده بماند شرفش | |
عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشت | ای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش | |
امتحان کرد ز اصحاب، در آخر شبِ عمر | تا به جز مردم آزاده نماند، به صفش | |
درس غیرت ز وی آموز که تا در دم مرگ | دیده سوی حرم و حفظ زنان، بُد هدفش | |
برفشاندی به سوی چرخ که این هدیهٔ ماست | گشت از خون سر آن لحظه که لبریز کفش | |
سوخت کاخ ستمِ پور معاویه به شام | آتشین خطبهٔ زینب که ز دل بود تفش | |
«خوشدل» این منزلتی نیست که هرکس یابد | که جهان ناقد و ماییم چو دُرّ و خزفش |