مرد در ویرانه و ویرانه را آباد کرد | | دید بس بیداد و بر پا رسم عدل و داد کرد |
مرگ این دخت سه ساله شامیان و شام را | | با خبر از راه حق چون خطبه سجاد کرد |
کس نبود در شام آگه از علی و از حسین | | مکتب آل علی با مرگ خود ایجاد کرد |
در دل شب شد سر شه شمع و او پروانه اش | | شور عشقش سوخت هم خاکسترش بر باد رفت |
بود رأس شه گل و او بلبل و آن سرخ گل | | بلبل بشکسته پر را از قفس آزاد کرد |
هدیه کس از بهر دختر می فرستد رأس باب | | آل سفیان خوب اولاد علی را شاد کرد |
کرد کار خون بابش اشک آن طفل یتیم | | واژگون بر فرق دشمن کاخ استبداد کرد |
بهر غسلش حاجت آبی نبود غساله را | | چون ز اشک زینب و کلثوم استمداد کرد |
برد او جای کفن رخت اسیری زیر خاک | | بین وفاداری او کز بی کفن ها یاد کرد |
آهنین بندی که با خود برد همره زیر خاک | | در فنای خصم، کار پتکی از پولاد کرد |
در رثایت ای سه ساله دختر شاه شهید | | خوشدل از سوز جگر این ناله و فریاد کرد |