مسلم شهید شد و تو خواندی حمیده را
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را | مرهم نهادی آن جگر داغدیده را | |
با واژههای سبز تسلّا و دست مهر | ساحل شدی نگاه به طوفان رسیده را | |
اینک تو میروی و من اما یتیمتر | باید چگونه آن سر در خون تپیده را | |
فردا کسی به دختر تو رحم میکند؟ | آرام میکنند مصیبت کشیده را؟ | |
بگذار قدری اشک بریزم به دامنت | تا حس کنم حرارت شعری شنیده را | |
شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام | باید به انتها ببرم این قصیده را |