معجز عشق

از ویکی تراث
معجز عشقاز امام خمینیدر قالب غزلموضوع: عرفانی
ناله زد دوست كه راز دل او پيدا شدپيش رندان خرابات چسان رُسوا شد
خواستم راز دلم پيش خودم باشد و بسدر ميخانه گشودند و چنين غوغا شد
سر خم را بگشاييد كه يار آمده استمژده‏‏ای‏‏ ميكده عيش ازلی‏‏ برپا شد
سر زلف تو بنازم كه به افشاندن آنذرّه خورشيد شد و قطره همی‏‏ دريا شد
لب گشودی‏‏ و، ز می‏‏ گفتی‏‏ و، ميخواره شدیپيش ساقی‏‏ همه اسرار جهان افشا شد
گويی‏‏ از كوچه ‏‏ی‏‏ ميخانه گذر كرده مسيحكه به درگاه خداوند بلندآوا شد
معجز عشق ندانی‏‏ تو زليخا داندكه برش يوسف محبوب چنان زيبا شد