می‌آید از سمت غربت اسبی که تنهای تنهاست

از ویکی تراث

می‌آید از سمت غربت اسبی که تنهای تنهاست از
محمدعلی مجاهدی



در قالب غزل

با وزن مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن

موضوع: امام حسین(ع)

{{شعر}

می‌آید از سمت غربت اسبی که تنهای تنهاستتصویرِ مردی که رفته‌ست، در چشم‌هایش هویداست یالش که همزاد موج است، دارد فراز و فرودیامّا فرازی که بشکوه، امّا فرودی که زیباست در عمق یادش نهفته‌ست، خشمی که پایان ندارددر زیر خاکستر او، گل‌های آتش شکوفاست در جانِ او ریشه کرده‌ست، عشقی که زخمی‌ترین استزخمی که از جنس گودال، امّا به ژرفای دریاست داغی که از جنس لاله‌ست، در چشم اشکش شکفته‌ستیا سرکشی‌های آتش، در آب و آیینه پیداست هم زین او واژگون است، هم یال او غرق خون استجایی که باید بیفتد از پایْ زینب، همین جاست دارد زبان نگاهش با خود سلام و پیامیگویی سلامش به زینب، امّا پیامش به دنیاست از پا سوار من افتاد، تا آن‌که مردی بتازددر صحنه‌هایی که امروز، در عرصه‌هایی که فرداست این اسب بی‌صاحب انگار، در انتظار سواری‌ستتا کاروان را براند، در امتدادی که پیداست


نکته ای از شعر

شعر با توصیف بازگشت ذوالجناح از سمت غربت آغاز می‌شود، ذوالجناحی که داغ شهادت مولایش در چشم‌های او جاری است و در زبان نگاهش پیامی برای همگان به همراه دارد؛ این که در عرصه‌هایی که فرداست، مردی خواهدآمد و خواهد تاخت. آری؛ حتا در نگاه این اسب، نگاه امید و انتظاری روشن پیداست . ..اگر نگاه منصفی در صدد برشمردن جاذبه‌های این شعر باشد، قطعاً یکی از آن هزاران، قالب خاص روایت در شعر است که از توصیف ذوالجناح و دشت خونین کربلا آغاز می‌شود و با گریزی هوشمندانه،ذهن مخاطب را با مفهوم انتظار پیوند می‌دهد؛ این پیوند مقدس که ریشه در باورهای ولایی شاعر دارد، شعر را از مرز مکان و زمان خارج ساخته است؛ و به راستی راز شکوه و عظمت این شعر، جز این است؟!