ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از من

از ویکی تراث

ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از من از
علی انسانی



در قالب غزل

موضوع: امام کاظم(ع)
ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از مننه من دارم خبر از خانه ام نی خانمان از من
نسیمی گر گذر میکرد دل چون غنچه وا میشدولی آن هم گریزانست چون تاب و توان از من
تن من با دل زندان و زندانبان شده همرنگپذیرائی کند با تازیانه میزبان از من
به حال من دل آن آهن زنجیر می سوزدنمی خواهد که گردد دور زنجیر گران از من
سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی گیردصبا لطفی خبر بر غمگسارانم رسان از من
در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزیکه نبود هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من
بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهمنمی یابند عجز و لابه هرگز دشمنان از من
الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ میخواهمبه لب آورده ام جان گیر ای جانانه جان از من