هر زمان دل یاد از شهزاده اکبر میکند | | همچو لیلا در عزایش، خاک بر سر میکند |
بانگ مادر مادر لیلاست میآید به گوش | | کز غم شهزاده اکبر، اکبر اکبر میکند |
قلب لیلا را کند کانون آتش، پیش او | | هر سری این قصّهی پُر غصّه را سر میکند |
حیفِ بالایی که دل، بالای ناکامیش سوخت | | داغ مرگ او، چه با احوال مادر میکند؟ |
قامتش قد قامت اهل نماز و واژگون، | | خصم را اکبر به یک «الله اکبر» میکند |
با جمال احمدی گاهی کند، مه را خجل | | گه سر نی، مهر را شرمنده با سر میکند |
با همین پیراهن صد چاکِ خونینِ حسین | | بهر ما زهرا شفاعت، روز محشر میکند |
دست حاجت، سوی او بَر، تا ببینی کردگار | | آن چنان را از برایت، آن چنانتر میکند |
دل شود خون، چون ببیند مقتلِ غم، شرح حال | | از سر چاک علی اکبر، سراسر میکند |
میشود حدّاد در روز جزا، مرغ بهشت | | هر که زاری در غمِ شبه پیمبر میکند |