هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

از ویکی تراث
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشماز سعدی شیرازیدر قالب قصیدهبا وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمنبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمشمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمددگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانیکه من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده‌دل آن به که در سماع نیایمکه گر به پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشبکه دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنمکه از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
به زخم‌خورده حکایت کنم ز دست جراحتکه تندرست، ملامت کند چو من بخروشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کنسخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم؟
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطلو گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم