همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی | چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی | |
به کسی جمال خود را ننمودهای و بینم | همه جا به هر زبانی بود از تو گفتوگویی | |
شود اینکه از ترحم دمی ای سحاب رحمت | من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی | |
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت | سر خم می سلامت شکند اگر سبویی | |
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا | تو قدم به چشم من نِه بنشین کنار جویی |