وقت است که از چهره ی خود پرده گشایی

از ویکی تراث
وقت است که از چهره ی خود پرده گشاییاز یوسف رحیمیدر قالب غزلموضوع: امام عصر(ع)
وقت است که از چهره ی خود پرده گشاییتا با تو بگويم غم شب هاي جدايي
اسپندم و در تاب و تب از آتش هجران«چون عودم و از سوختنم نیست رهایی»
من در قفس بال و پر خویش اسیرم»اي کاش تو يکبار به بالين من آيي
در بنده نوازي و بزرگي تو شک نيستمن خوب نياموختم آداب گدايي
عمري ست که ما منتظر آمدنت، نهتو منتظر لحظه ی برگشتن مايي
مي خواستم از ماتم دل با تو بگويماز ياد رود ماتم و دل چون تو بيايي
امشب شده اي زائر آن تربت پنهان؟يا زائر دلسوخته ی کرب و بلايي
اي پرسشِ بي پاسخِ هر جمعه ی عشّاقآقا تو کجايي؟ تو کجايي؟ تو کجايي؟