چرا از همرهان دوش ای سر پُر خون جدا بودی

از ویکی تراث

چرا از همرهان دوش ای سر پُر خون جدا بودی از
جودی خراسانی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)
چرا از همرهان دوش ای سر پُر خون جدا بودی؟چرا پُر خاک و پُر خاکستری؟ دیشب کجا بودی؟
که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر؟مگر درد تو را این‌گونه دارویی دوا بودی؟
به مهمانی چرا در خانه‌ی بیگانگان رفتی؟بریدی از چه با ما؟ روزی آخر آشنا بودی
گرفتار جفای خصم ما بودیم دیشب راتو در دست که ای سر تا سحرگه مبتلا بودی؟
تو را چون بود سر در کوفه، تن در کربلا، جانادل ما سوی کوفه، چشم ما بر کربلا بودی
یکی گوید تو را جا بود در کنج تنور، ای سریکی گوید به زیر طشت، پنهان از جفا بودی
نبودی کنج مطبخ جای تو، ای گنج شایانمتو آخر روزی، ای سر زینت عرش خدا بودی
پس از کشتن سری در ما‌سوا کی شد به نوک نی؟همانا از ازل، ای سر سوا از ماسوا بودی
همان‌ دم دست «جودی» کاین مصیبت را رقم می‌زدخدایا کاش تن از جان و جان از تن، جدا بودی