چرا به خاک فتاده ، تن مطهر تو؟ | | جدا نموده که ، ای شهریار من ! سر تو ؟ |
ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب ؟ | | که هست خادمه ای ، یا حسین ! در بر تو |
منم که از ره یاری به خود روا دارم | | هر آن چه آمده از دست چرخ بر سر تو |
ز تشنه کامی اگر جان دهم ، ننوشم آب | | که وقت دادن جان خشک بود ، حنجر تو |
دگر به سایه نخواهم نشست ، مدّت عمر | | کز آفتاب کسی بر نداشت پیکر تو |
نظر دگر به سوی آفتاب و ماهم نیست | | چو بر سِنانِ سَنان بنگرم کنون سر تو |
خیال جامه ی نو نایدم به دل ، حاشا ! | | که بُرد پیرهن کهنه ، خصم از برِ تو |
زنم به سینه ، دَرَم جامه تا نفس دارم | | که نرم شد ز سم اسب ، جسم انور تو |
نگیرمی به جز از طفل اشک در دامان | | که تیر حرمله بشکافت ، حلق اصغر تو |
رقم زنی تو خود این نظم ، "جودیا" !از غم | | هنوز زنده ای ؟؟ ای خاک تیره بر سر تو |